با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته آب و آتش ام
عاشق نبوده ای کخ ببینی چه میکشم
تنم رنجور از تکرار فرداهای بیهوده
برای یک مترسک قصه تا بوده همین بوده
خنده بر هر درد بی درمان دواست
یکی گوید چه باید کرد؟
در این بغوله ی بی سقف بی مهتاب...
بخند به روی دنیا ؛دنیا به روت بخنده
شاد باش نه یک روز بلکه همیشه...